طاهاطاها، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

طاهاجان,خورشید آسمون زندگی ما

اولین بار که خودتو خوابوندی

  سلام عزیز دلم آقا طاهای گلم. مامان ببخشید که ی کم دیر به دیر برات مطلب مینویسم آخه خودت میدونی که از اون موقع که بابات وقتی داره میره سر کار منو به تو میسپاره تو اصلا نمیذاری من از جام بلند شم برا همین نمیتونم بیام برات بنویسم. حالا هم تو ی چرتی زدی منم از فرصت دارم استفاده می کنم. جونم برات بگه که روز 27 دی ماه بود و شما 127روزت بود. صبح حدود ساعت 8.5-9 صبح با شنیدن صدات مثل برق از جا پریدم و دویدم سمتت. شیرت دادم و پوشکتو عوض کردم. خوش اخلاق بودی و داشتی با دستهات بازی می کردی. منم رفتم تا پوشک قبلیت رو بندازم که دیدم دستات رو گذاشتی توی دهنتو داری غان و غون می کنی، منم نیومدم جلو تا ببینم آخر ماجرا چی میشه. بعد از دقایقی سخنرانی...
5 بهمن 1390